سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرد را آن بهاست که بدان نیک داناست آن ارزى که مى‏ورزى ، [ و این کلمه‏اى است که آن را بها نتوان گذارد ، و حکمتى همسنگ آن نمى‏توان یافت و هیچ کلمه‏اى را همتاى آن نتوان نهاد . ] [نهج البلاغه]
سر بر سریر صبح
یک آغاز
  • نویسنده : ققنوس:: 84/3/14:: 5:43 عصر
  • یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

    نوشتن از گذشته یک مملکت ، از تاریخ یک مردم ، از سیر فرهنگی یک کشور ، اونم مملکتی که گذشته اش پر از فراز و نشیبه کار خیلی سختیه. برای اینکه بتونی حق مطلب رو ادا کنی باید خیلی تلاش کنی،  باید خیلی چیزا رو در نظر بگیری و باید مراقب خیلی چیزا باشی.

    مدتیه یه حس عجیب داره قلقلکم می ده .مدتیه یه ندای درونی داره صدام می کنه ، مدتیه احساس می کنم یه رسالتی به گردنمه . یه رسالت بزرگ خیلی بزرگ انقدر که توی این مدت همش سعی می کردم ازش فرار کنم چون می ترسیدم . چون این رسالت از همون مطالبیه که اگه نتونی حقش رو ادا کنی .......و حالا حس می کنم به خاطر اون رسالت بزرگ باید قلم به دست بگیرم . باید با قلمم همراه بشم و برم دنبال هویتم . دنبال هویت گمشدم.....(نه هویت من گم نشده ) بهتره بگم باید برم دنبال هویتم . هویتی که مدتیه ازش دور موندم. باید برم دنبال شناسنامه ام.تعجب نکن منظورم اون شناسنامه کاغذیه نیست که همه دارن . باید برم دنبال یه شناسنامه از جنس زمان.یه شناسنامه مشترک بین من و همه مردم کشورم.

    25 سال از پیروزی شکوهمند انقلاب ایران می گذره . من اون روزا رو یادم نیست چون سنم قد نمی ده آخه من یه 4 سالی از انقلاب کوچکترم اما سالها در کنار مردی زندگی کردم که روزهای پیروزی انقلاب رو با گوشت و پوست و خونش درک کرده و 5 سال از بهترین سالهای عمرش رو در جایی گذرونده که......

    امروز همراه پدرم به موزه عبرت ایران رفتم.موزه عبرت یا کمیته مشترک ضد خرابکاری جائیه که پدر ازش خاطرات زیادی داره. خاطراتی که هنوز تلخی اونها کام پدر من و امسال او رو تلخ کرده. خاطراتی که سالها بود در صندوقچه قلب پدر به صورت یک راز  باقی مونده بود و امروز در موزه عبرت مجالی پیش اومد تابخشی از اون خاطرات تلخ رو از این صندوقچه بیرون بیاره و برای من تعریف کنه. من امروز توی این موزه خیلی چیزا دیدم.خیلی چیزایی که حتی تصورش لرزه بر اندام آدم میندازه چه برسه به این که فکر کنی مدتی از عمرت رو بخوای توی یه همچین جهنمی زندگی کنی. محروم از همه چی حتی نور آفتاب .امروز وقتی وارد اون حیاط گرد ترسناک شدم برای لحظاتی چشمهام رو بستم و فقط گوش کردم. از در و دیوار این حیاط صدای ضجه ها و ناله های زندانیانی که به بدترین شکل توسط شکنجه گران رژیم منحوس پهلوی مورد آزار و اذیت قرار گرفتن به گوش می رسید . اما در تک تک این ضجه ها و ناله ها چیزی بود که باعث می شد حس بدی نداشته باشی و اون چیز عشق بود . تمام این ضجه ها و ناله ها به عشق پیر فرزانه ای زده می شد که سالهای تبعید رو می گذروند . پدر عزیزی که این روزها یادآور غم جدایی و غربتشه.این روزها یادآور خاطراتیه که شاید هم سن و سالان من هاله ای از اون رو در ذهن داشته باشن .

                                                        

    16 سال پیش در چنین شبی ایران برای همیشه اسطوره ای رو از دست داد که اگر قرن ها بگذره جهان مانند اون رو به خودش نخواهد دید.خمینی خورشیدی بود که بر تاریکی قلب ایران درخشید. خمینی بزرگ مردی بود که فرزندانش چه در زندانهای مخوف پهلوی و چه در اسارتگاههای وحشتناک رژیم بعث نه به عشق شخص او که به عشق شخصیت او روزهای سخت و طاقت فرسای اسارت رو تحمل کردند.

    تسلیت می گم این ایام رو به همه فرزندان امام و آرزوی سلامتی می کنم برای خلف صالح او حضرت آیت الله خامنه ای.

    امروز برای من یه روز به یاد موندنی بود  و شاید یه جورایی دروازه ورودم  به دنیای تازه ای بود که من روبه شناسنامه ام می رسونه. حس می کنم وارد یه مرحله تازه و سخت شدم .

    امیدوارم خدای مهربون کمکم کنه تا بتونم رسالتی که به گردنمه به درستی به انجام برسونم . دلم می خواد شما هم من رو توی این راه یاری کنید .اگر شما هم در کنار خودتون یا در بین نزدیکانتون سند زنده ای دارید که روزهای اسارت رو در زندانهای مخوف رژیم ملعون پهلوی درک کرده با من همراه بشید تا دست در دست هم گوشه ای از تلخی این خاطرات رو با بیان اون برای دیگران ، برای این تندیسهای صبر و استقامت به شیرینی تبدیل کنیم.

    این آدرس منه دوست داشتین برام ایمیل بذارید:

    ebrat_57@yahoo.com

    **********************************************

    مطلبی که خوندید دیروز نوشته بودم یعنی 13 خرداد اما فرصت نشد که وارد وبلاگم بکنمش . نمی دونم چه حکمتی بود که انعکاس این مطلب توی اینترنت مصادف شد با روز رحلت امام . این تصادف رو به فال نیک می گیرم و امیدوارم که بتونم موفق بشم. برام دعا کنید

     

                                                  سرفراز باشید_یا علی مدد


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    <      1   2   3   4      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 5960
    بازدید امروز : 1
    بازدید دیروز : 3
    ............. بایگانی.............
    موزه

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    سر بر سریر صبح
    ققنوس
    یه نسل سومی

    .......... لوگوی خودم ........
    سر بر سریر صبح
    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........